چ
چاپوق
çãpuq:
چُپُق
چاپول
çãpul:
دستزدن،
کفزدن
چاپون
çãpun:
چوپان
چاچُو
çãçó:
چاچَب، چادر محلی
چارتاق
çãrtãq:
دربِ کاملا باز
چارقَد
çãrqad:
روسری
چارگَرد
çãrgard:
چرخ مخصوص انداختن کلاف نخ برای ماسورهکردن نخ (از وسایل کاربافی)
چارِه
çãre:
سرتاس؛ وسیلهای
که در خواربار فروشیها
برای برداشتن حبوبات از آن استفاده میشود
چاقشدن
çãq šodan:
خوب شدن از مریضی
چالِهکارگا
çãle kãrgã:
چالهی کوچکی که در زمین حفر میکردند، برای نصب
کارگا
بر روی آن
چالِهکُرسی
çãle korsi:
چالهای که بر روی زمین و زیر کرسی میکنند و بجای منقل، برای
گذاشتن ذغال گداخته استفاده میکنند
چایِمون
çãyemun:
چاییدن، سرما خوردگی (چایِمون
کرده:
سرما خورده)
چایدَن
çãydan:
سرما خوردن
چُپ شدن
çop šodan:
خیط شدن
چَپِه
çape:
کف دست.
بیریز تو چَپِهت:
بریز کف دستت.
چَپِهتُو بیگیر:
دستت را باز کن.
چَخریسی
çaxrisi:
چرخ نخریسی،
برای ریسیدن نخ و یا پر کردن
ماسوره به کار میرفت
چَخمالی
çaxmãli:
موم
چِراغ زَنبوری
çerãq zanbuiri:
چراغ توری، چراغی که دارای مخزنی نفت در پایین است و با تلمبهزدن،
نفت تحت فشار قرار گرفته و به بالا هدایت شده، در اثر گرما بهبخار
تبدیل شده، میسوزد و روشنایی تولید میکند.
چِراغ سهفیلتِهی
çerãq se filtey:
چراغ سهفتیلهای که برای پخت غذا بهکار میرفت.
چِراغ مَرکَبی
çerãq markabi:
چراغفانوس
چراغ موشی
çerãq muiši:
چراغ کوچک نفتی با فتیلهی
نسبتاً باریک برای روشنایی
چَرب و شیرین
çarb o širin:
ترحلوایی که با شیرهی انگور میپزند
چَرخی چا
çarxi çã:
وسیلهای
برای آبکشی از چاه
چَرِِّه
çarre:
قیچی مخصوص پشمچینی گوسفند
چِزوندَن
çezundan:
اذیت کردن، تحت فشارگذاشتن
چِشام کَف پادçešãm
kaf pãd
: در مقام تحسین از بچهها گفته میشود
چِش پالوندَن
çeš pãlundan:
چشمبهراه بودن، در انتظار بودن
چِشدُ خُدکون
çešdo xod kun:
حواست را جمع کن
چِشسیفید
çeš sifid:
خیرهسر
چِغِرهی
çeqerey:
سفت و سخت شدهی هر چیز
چِفتا ریزِه
çeft ã rize:
دو وسیلهی
آهنی برای بستن دو درب یا درب و چارچوب به یکدیگر و قفل کردن آن
چِفتِک گِرِفتَن
çeftek gereftan:
چفت کردن دستها به یکدیگر؛ گرهکردن
دو دست برای کمک به بالا رفتن کسی
چکُچُولِه
çakoçóle:
کج شده (کج و کُوله)
چِل
çel:
دیوانه
چِلالی
çelãli:
سبد کوچکی که با سفال (ساقهی
گندم) درست میشد
و برای نگهداری اشیاء کوچک بهکار
میرفت
چَلغوز
çalquz:
فضلهی
مرغ و خروس
چُلُفتی
çolofti:
تکه چوبهای
نازک که برای روشنکردن
آتش مورد استفاده قرار میگیرد
چِلوندَن
çelundan:
فشار دادن
چُله
çole:
پنبه، پنبهی زده شده و پاککرده،
پنبهی پوش داده شده و لوله شده، آماده برای نخریسی (گیساش
مثه چُلهِس:
کنایه از سفیدی موی کسی)
چِلهچُو
çele çó:
شایعهپراکنی
(چِلهچُوچی:
کسی که شایعهپراکنی
میکند)
چُمّـُلِه
çombole:
مچاله
چِناقدونی
çenãq duni:
گلو. سنگدان مرغ را هم گویند
چَنبَری
çanbari:
وسیلهای
تیوب مانند و پارچهای
که زنان، برای حمل سبد و بقچه و غیره با سر، بر روی سر میگذاشتند
چَنگ ولولِه
çang o lule:
چنگزدن و درهمپیچیدن
چَنگولی
çanguli:
چنگزدن
چُو
çó:
شایعه
چُو اِنداختن
çó endãxtan:
شایعه کردن
چوری
çuri:
جوجه
چُوشیکردن
çóši kardan:
خواندن مدح ائمهاطهار
با صدای بلند در کوچهها
که خبر از عزیمت یا برگشت فردی یا افرادی از زیارت را میدهد
چوق
çuq:
چوب
چوقَط
çuqat:
چوبخط. قطعه چوبی که بهعنوان صورتحساب بین مشتری و دکاندار،
بهازای مبلغ خرید معینی بر روی آن یک علامت حک میشد.
چوقَط وَرکَردَن
çuqat var kardan:
هزینهی کسی را زیاد کردن
چوقولی
çuquli:
شکایت
چول
çul:
آلت پسربچهها
چوم
çum:
وسیلهای
برای خردکردن گندم (جدا کردن دانه گندم از خوشه)
چوم
çum:
چه میدانم
چومکِشی
çumkeši:
عمل خردکردن گندم به وسیلهی
چوم
چی
çí:
کوچک، بهدنبال بعضی از اسامی برای رساندن مفهوم کوچکشده میآید،
مانند
قاشوقچی:
قاشق کوچک، قاشق چایخوری؛
عاموچی:
عموی کوچک، اصطلاحاً به پسرعمو گفته میشود.
چینِه
çíne:
دیوار، دیوار گلی
|